هیچ عزیزم سلام
از حال من اگر بپرسی باید بگویم که خیلی بهترم. البته ضعف و گاه درد ناشی از ضعف هنوز هم میآید تا به این زودیها غفلت مرا در خود فرونبرد. روزهایی هم بود که ضعف و بیرمقی چنان تنگ در آغوشم میفشرد که جانی حتی برای فشردن دکمههای صفحه کلید لبتابم نداشتم؛ یا حتی ناتوانتر از آن بودم که موبایلم را از جایش بلند کنم. بعد به خود میگفتم: یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم». میبینی چه ترکیب قشنگی دارد آیه؟ من اصلا وازۀ رب» را جور دیگری عاشقم. پر از لطافت است و رحمت و شیرینی؛ آغوشی گرم است و ملجأ و پناهی امن. حالا فکر کن که رب» بیاید و به ک» بچسبد، که تو با فخر و غرور بشوی ضمیر متصل پروردگار. از این قشنگتر، از این شعرتر سراغ داری؟ آن هم چه پروردگاری؛ پروردگاری که همه کرامت است، که ربک الکریم است. چه ایۀ شگفتی است؛ چه موازنۀ نامتوازنی را به تصویر کشیده: آن سو کرامت بیمنتهای پروردگار؛ این سو منِ به غرور و فریب گرفتار. سبحان الله. انسانی با این همه غرور بشود مخاطب چنین بزرگ و عزیز پروردگاری؟! که با خطاب یا ایها الانسان» خطابش کند؟ که با تمام بیچارگی و زبونی و غفلت و دنیازدگیاش او را به پروردگاری و کرامت خود متصل کند؟
میدانی؟ میشد که خداوند بگوید: ما غرّ الانسان»؛ اما اینطور نگفت و انسان را با تمام این فریفتگیها و دنیازدگیها و غفلتها خطاب قرار داد تا یادش بیندازد که: خلقتک لأجلی» (تو را برای خودم آفریدم). میشد بگوید: ما غرّک برب الکریم» یا بگوید: ما غرّک بربک»؛ اما انسان را آورد و چسباند به ربوبیت و کرامتش تا بداند، تا بدانم که اگر لحظهای این اتصال گسسته شود دیگر انسانی نیست و منی نیست و هیچ جز او نیست و الان هم هرچه هست به اتصال اوست که پابرجاست.
پروردگار کریم من، تو چه خوب خدایی برای من هستی و من چه بد بندهای برای تواَم. ببخش مرا، غرورهایم را فریفتگیهایم را بدبندگیهایم را به کرامتت ببخش، به پروردگاریات ببخش
بعدنوشت: گفت بی ساجد سجودی خوش بیار
درباره این سایت