1. منِ آن روزم را دوست ندارم. منی که کنار پیرزنی نحیف در اتوبوس نشسته بود و وقتی پیرزن خوابش برد و سرش افتاد روی شانۀ او، خودش را کنار کشید. منِ آن روزم بیوجدان و بیعاطفه و خودخواه بود. چطور دلش آمد خواب پیرزن را به هم بزند فقط به این دلیل که سر بیآزار پیرزن، بر شانهاش سنگینی نکند؟ منِ آن روز هنوز شرمنده است؛ چون فرصتی که رفت، دیگر رو نمیکند. چون نفهمید؛ ارزش و عظمت آن لحظه را نفهمید. چون نالایقتر از آن بود که تکیهگاه و مأوای خستگیِ بندهای عزیزکردۀ خدا باشد. از منِ آن روزم بسیار دلچرکینم.
2. این چندشنبهبازارهایی که گاه تاحدی منصفانهتر کالاها را میفروشند مصیبتاند. وقتی چیزی نمیخرم، مدام در ذهنم مرور میشود که اگر الان فلان وسیله را داشتم چقدر خوب بود. وقتی میخرم هی با خودم درگیرم که حالا راستراستی لازمم بود؟ حکایت سماور زغالیِ برنجی کوچکی که امروز گرفتم حکایت همین کشمکش است. تا قبلش مُصر بودم که پولی اگر دستم رسید، بروم یک دانه خوبش را بگیرم و حالا که چند سالی است افتادهام روی خط استفاده از محصولات ارگانیک، آب و چایم را سالمتر مصرف کنم. حالا که گرفتهام، هی با خودم کلنجار میروم کار درستی کردم بابتش پول دادم؟ البته از هزینهای که چند وقت پیشترش بابت خرید کرسی کردهام کاملا رضایت دارم. کرسی کوچکی گرفتهام و گذاشتهامش گوشهای. نشستن زیرش صفایی ناگفتنی دارد. این هم عکس صبح جمعهای که تنها بودم و طبق معمول تنهاییها خودم را به قول دوستان تحویل گرفتم.
3. همین دیروز بود که سر کلاس برای بچهها داشتم از ابو.الفضل ز.رویی میگفتم. همین دیروز بود که بخش انتهاییِ طنز ادبی را میخواندیم؛ چیزی که متاسفانه در اغلب کلاسهای فارسی عمومی مغفول است. نه اینکه استاد از آن غفلت کند؛ که متاسفانه کتابهای فارسی عمومی از آن تهی است. کلاس فارسی عمومی شده منبع پولسازی. هرکس اشعار و متونی گرد میآورد و کتابش میکند و از دانشجویانش میخواهد همان کتاب را برای ترم بخوانند. توانش را داشته باشد به بقیۀ مدرسان این درس هم زور میآورد که آن کتاب را تدریس کنند. راستش من تا به حال زیر بار کتاب نرفتهام. هر ترم خودم جزوه تهیه میکنم. کتابهای خوب هم در این زمینه هست؛ اما متاسفانه همه یا تاریخمحورند یا قالبمحور. پنجاه شصت صفحۀ اول کتاب را پر کردهاند با نمونههای ادبیات خراسانی و اشعار مدحی و بهاریهها و مانند آن یا اینکه همان مقدار اختصاص به قالب قصیده دارد که دربردارندۀ همین مضامین است. چیزی که حقیقتا به درد درس سهواحدی و در بعضی دانشگاهها، درس چهارواحدی نمیخورد. من عقیده دارم بچهها باید در این درس، لذت را تجربه کنند، خستگیهایشان را بتکانند، از نگاه خشک خواندن ادبیات برای تست زدن فاصله بگیرند و حتی عاشقی جنونوار گذشته را لمس کنند. ایراد دیگر کتابها بیاطلاعی تدوینگر از کتابهای دبیرستان است. گاهی چندین صفحه از کتاب، همان شعر و متنهایی را دارد که بچهها در دبیرستان هم داشتهاند. برای همین هم ترجیح میدهم سختی را بر خودم هموار کنم و خودم جزوه تهیه کنم؛ جزوهای که بر محور انواع ادبی باشد تا نمونههایی از عاشقانه و غنایی بخوانند و نمونههایی از ادبیات عرفانی. حتی عاشقانههای دیروز و امروز را با هم مقایسه کنند و فرق چشمگیر معشوق و عاشق را در گذشته و امروز دریابند. چندتایی از تعلیمیهای شیرینتر و ملایمتر را بخوانند و بعضی شعر و نثرهای طنزی را که با آن بیگانهبودهاند بچشند. قالب هم معمولا در جزوه هست اما قالبهای جدید و قدیم نثر؛ مثل سفرنامه، خاطره، دلنوشته، نامه، داستان.
حالا دیروز رسیده بودیم به بخش آخر طنز و برای بچهها از ابوالفضل ز.رویی و سبک نوشتنش در گلآقا میگفتم. هیچِ هیچ هم گمان نمیکردم خبر رفتنش را امروز بشنوم.
4. امام علی(ع): أعینونی بِورعٍ و اجتهادٍ و عفةٍ و سِدادٍ
مرا با این چهار یاری دهید: ورع(حساسیت به حرام خدا)، سختکوشی و پویایی، خویشتنداری (مهار نفس در همۀ جوانب زندگی)، استواری و پایداری در راه.
شرم میکنم برای تمام مرتبههایی که دست یاری علی را پس زدهام. شرمگینم که چنین ناچیز و ناجوانمرددلدادهای برای چنین عزیز و والاقدردلبری هستم. حیف باشد که تو فخر من و من عار تو باشم».
درباره این سایت